آن لحظات آخر که از خجالت و دستپاچگی نمیدانی چه کنی و فقط سکوت و نگاه و میلیاردها کلمه که دریای ذهن و قلبت را متلاطم کردهاند و سد نامرئی که قلبت را مهار کرده.
فصل پنجم: آینده متاورس و فرصتهای نوظهورامروز آخرین امتحانمم دادم ولی خب راستش خوب نبود و نمیدونم قبول میشم یا نه با اینکه خونده بودم و مریض شده بودم و شب امتحان حالم بد بود ولی خب در هر صورت امتحانمو خوب ندادم.
حالا نمیدونم عاقبت درسم چطوری میشه. کاش تکلیفم زودتر معلوم شه. که بتونم آزادانهتر زندگی کنم.
من واقعا خیلی اذیتم بخاطر درس و دانشگاهم، مخصوصا زمان امتحانات. حالم بد میشه. دلم درد میکنه. و انقدر کمانرژی میشم که یه زمانی هم طول میکشه برگردم رو دور کار کردن و کمیزندگی کردن.
احساس ِ دائم جوانمخیلی دوست دارم یه فونت طراحی کنم.
از آخرای کلاس پنجم دبستان که فهمیدم فونت چیه فونتها هیجانزدهم میکنند.
و هر چی فونت خوب بود دوست داشتم داشته باشم.
میخواهم زیرزمینی
به اندازهٔ این جهان حفر کنم
پناهگاهی؛
تا یک ساعت هم که شده
من وُ تو وُ جهانِ دلخواهِمان
و آن تکهابری که از آسمان برایت چیدم
در پناه هم باشیم
نابههنگام
جهان که خالی شد
شاید خدا هم از آن بالا به زیرزمین ما پناه آورد
- سجاد افشاریان -
احساس ِ دائم جوانمتعداد صفحات : 0